بیا فاندر

متن مرتبط با «کیش و مات» در سایت بیا فاندر نوشته شده است

خاطرخواه

  • نه تنها با رفتنت جایت خالی نیست!!!! بلکه خیلی هم خاطرخواه داره...         ,رفتن",خاطرخواه"," ...ادامه مطلب

  • خواستن از خدا

  • خدایا ازت یه چیزی میخوام: چیز زیادی نیس.... به خودت قسم کاری کن امثال من.... یه بار بدون بغض با چشای خشک.... وخیال راحت سر روی بالش بزاریم.... همین وبس!!!! ,خداوند ",خواستن",قسم", ...ادامه مطلب

  • لال مونی

  • آدم وقتی انی حرفهای دیل زیاده یوهو منفجر نوبوهو که لال بوهو فقط هن... (آدم وقتی حرفهای تو دلش زیاد میشه منفجر نمیشه فقط لال میشه همین) ,دل",حرف",لال مونی",منفجر ...ادامه مطلب

  • جوجه های آخر پاییز

  • آخر پاییز شد و همه دم میزنند از شمردن جوجه ها!!! اما تو بشمار تعداد دلهایی را که بدست آورده ایی...! تعداد لبخندهایی که بر لب دوستانت نشانده ایی...! تعداد اشکهایی که از سر شوق و یا غم ریخته ایی...! فصل زرد بود اما تو چقدر سبز مانده ایی...! نگران جوجه ها نباش آنها را بعدا میشه شمرد! امیدوارم زندگی همه خوانندگان عزیز در لحظه های پایانی پاییزی پر از آرزوهای قشنگ باشد(آمین)   ,زندگی ",پاییز",جوجه",دل ...ادامه مطلب

  • تار مو

  • تی موهان منثن ان دفعه ترا دوست داراما تی پوشت گوش تابدخ و بوشو!!! (مـثـل تـــار مــوهـــات ایـن بـــار دوسـتـت دارم هـــایـــت را پـشـت گـوشـت بیانداز و  برو !) ,دوست داشتن ",تار مو", پشت گوش", ...ادامه مطلب

  • گریه و خنده زندگی

  • ترا یاد بمانه: در امی زندگی وقتی گذشته فاندریم به آنچه گریه دار بو خنده کونیم (یادت باشه که: در زندگیمان یه روزی به عقب نگاه میکنیم . به آنچه گریه دار بود می خندیم) ,زندگی ",گریه",خنده",گذشته ...ادامه مطلب

  • نبودن

  • بعضی وقتان باید نیسی تا بفهمی تی نبودن کیرا مهم ایسه؟ آن وقت فهمی که باید با کی همیشه بیسی!!! (گاهی باید نباشی تا بفهمی نبودنت واسه کی مهمه ؟ اونوقته که می فهمی باید همیشه با کی باشی) ,رفتن ",مهم بودن",نبودن", ...ادامه مطلب

  • روز تکرار

  • الان روزیست… که دلت برای هیچ کس به اندازه من تنگ  نشده… برای نگاه کردنم خندیدنم, اذیت کردنم… برای تمام لحظاتی که در کنارم داشتی… روزیست که در حسرت تکرار دوباره من هستی… من همیشه بهت گفته بودم  روزی که نباشم هیچکس تکرار من نخواهد بود… ,روز ",دل",حسرت",نبودن ...ادامه مطلب

  • آشنای دیروزی

  • خنده ام میگیرد ای آشنای دیروزی وقتی پس از مدت ها بی خبری بی آنکه سراغی از این دل بیمار بگیری میگویی : دلم برایت تنگ شده یا مرا به بازی گرفته ای یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی دلتنگی ارزانی خودت ای بی وفا.... ,دل",احوال",آشنا",خنده ...ادامه مطلب

  • حضرت باران در ظهر عاشورا

  • باران حالا چرا؟؟؟؟ داری از قصد میزنی یک ریز با سر انگشت خود به شیشه من قطره قطره نمک بپاش امشب روی زخم دل همیشه ی من تو که در کوچه راه افتادی همه جا غیر کربلا بودی با توام ای حضرت باران ظهر روز دهم کجا بودی؟؟؟؟ روز آخر که جنگ راه افتاد سایه تشنگی به ماه افتاد مهریه زهرا مگر نبودی تو؟ تو نباریدی بجایت آن روز از کمانها گرفت بارش تیر تو که حال رباب را دیدی تو به درد دلش دوا بودی با توام ای حضرت باران ظهر روز دهم کجا بودی؟؟؟؟ وقتی آن روز رفت سمت فرات در دلش غصه های دنیا بود تو اگر در میانمان بودی شاید الان عمویم اینجا بود رحمت عشق از تو میبارید قبل ترها چه باوفا بودی با توام ای حضرت باران  ظهر روز دهم کجا بودی؟کجا بودی؟؟؟؟ ارسالی:جناب آقای مختاری     ,امام حسین(ع) ",محرم",باران", ...ادامه مطلب

  • حوادث روز دهم محرم سال 61 هجری (عاشورا)

  • وقایع(حوادث) کربلا و روز عاشورا وقايع روز عاشورا اين روز، پر آوازه ترين روزهاى سال و خاطره آميزترين تاريخ بشرى است . دراين روز بزرگ ، پاى مردى ، فداكارى و سربلندى گروه اندكى از انسان هاى به خدا پيوسته و در برابر ده ها هزار مردان جنگى و جنايت پيشه به نمايش ‍ درآمد. اين روز، روز فداكارى امام حسين عليه السلام و ياران باوفاى وى مى باشد و تا ابد به آنان تعلق خواهد داشت . در اين روز، حوادث و رويدادهاى مهمى در سرزمين كربلا به وقوع پيوست كه براى هميشه در تاريخ انسان ها ثبت و درج خواهد ماند.در اين جا به طور گذرا به اهم رويدادهاى روز عاشورا مى پردازيم: الف - قبل از شهادت امام حسين عليه‌السلام: 1 - تنظيم سپاه: امام حسين عليه السلام پس از نماز صبح ، سپاه خويش را كه متشكل از 32 تن سواره و 40 تن پياده بودند، به سه دسته تقسيم كرد. دسته اول را در بخش ميمنه ، دسته دوم را در بخش ميسره و دسته اى را ميان آن دو قرار داد. فرماندهى بخش ميمنه را به ((زهير بن قين )) و فرماندهى بخش ميسره را به ((حبيب بن مظاهر)) واگذار كرد و خود در وسط دو سپاه مستقر شد و بيرق سپاه را به برادرش عباس بن على عليه السلام معروف به قمر بنى هاشم سپرد و خيمه ها را در پشت سر قرار داد. عمر بن سعد نيز سپاهيان جنايت پيشه خود را به چند گروه تقسيم كرد. وى ، فرماندهى بخش ميمنه را به عمر بن حجاج ، فرماندهى بخش ميسره را به شمر بن ذى الجوشن ، فرماندهى سواره نظام را به عروه بن قيس و فرماندهى پياده نظام را به شبث بن ربعى واگذار كرد. وى بيرق ، ننگين سپاه خود را به غلامش ((دريد)) سپرد. دو سپاه در برابر يك ديگر صف آرايى كرده و براى آغاز نبرد سرنوشت ساز، لحظه شمارى مى كردند. 2 - اندرزهاى پيش از نبرد امام حسين عليه السلام براى پيش گيرى از نبرد و خون ريزى نيروهاى دو طرف ، تلاش زيادى به عمل آورد و از هر راه ممكن مى خواست از كشتار مسلمانان جلوگيرى نمايد و خون كسى بر زمين نريزد. ولى دشمن كه مغرور از كثرت سپاه خود و قلت ياران امام عليه السلام بود، به هيچ صراطى مستقيم نبود و به هيچ پيشنهادى پاسخ مثبت و كار ساز نمى داند و خواهان تعيين تكليف از راه نبرد و خون ريزى بود. امام حسين عليه السلام در روز عاشورا، برخى از ياران خود را به نزد سپاه دشمن فرستاد تا با آنان گفت و گو كرده و با بيان حقايق و واقعيت ها، آنان را از شرار,امام حسین(ع) ",محرم",عاشورا", ...ادامه مطلب

  • حادثه روز نهم کربلا سال 61 هجری

  • روز تاسوعا است و روزيست كه شمر بن ذى الجوشن با نامه ابن زياد در باب قتل امام حسين علیه السلام وارد كربلا شد و ابن سعد بر حسب آن نامه ، مهياى قتل آنحضرت شد. لاجرم وقت عصر بود كه لشكر خود را بانگ زد كه : يا خيل الله اركبى و بالجنة ابشرى . جنود نامسعود او سوار شد ورو به سپاه سيد الشهداء آوردند در حاليكه آن حضرت در پيش خيمه ، شمشير خود را در بر گرفته بود و سر بزانو نهاده بود و بخواب رفته بود. جناب زينب چون هياهوى لشكر را شنيد، بنزد برادر دويد، عرض كرد: برادر مگر صداهاى لشكر را نمي شنويد كه نزديك شده اند. پس حضرت سر از زانو برداشت و خواهر را فرمود كه اي خواهر اكنون رسولخدا را در خواب ديدم كه بمن فرمود: تو بسوى من خواهى آمد. حضرت زينب تا اين خبر را شنيد، طپانچه بر صورت زد و واويلا گفت . حضرت فرمود كه اي خواهر ويل و عذاب از براى تو نيست ، صبر كن و ساكت باش ، خدا ترا رحمت كند. پس جناب عباس را فرستاد تا تحقيق كند چه مطلب شده چون معلوم كرد كه بناى قتل است ، آنشب را حضرت از ايشان مهلت خواست كه قدرى نماز و دعا و استغفار بجا آورد و بالجمله اين روز، روز اندوه و حزن اهل بيت ع است . شيخ كلينى از جناب صادق عليه السلام روايت كرده كه آنجناب فرمود: تاسوعا روزى بود كه جناب حسين عليه السلام و اصحابش را در كربلا محاصره كردند و سپاه شام بر قتال آنحضرت اجتماع كردند و ابن مرجانه و عمر سعد خوشحال شدند بسبب كثرت سپاه و بسيارى لشكر كه براى آنها جمع شده بود و جناب حسين ع و اصحابش ضعيف شمردند و يقين كردند كه ياورى از براى آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را مدد نخواهند نمود. پس فرمود پدرم : فداى آن ضعيف غريب .   1.محاصره خیمه ها در کربلا امام صادق علیه السلام فرمودند: تاسوعا روزی بود که حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتل آن حضرت اجتماع نمودند،و پسر مرجانه و عمر سعد به خاطر کثرت سپاه ولشکری که برای آنها جمع شده بود خوشحال شدند،وآن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند ویقین کردند که یاوری از برای او نخواهد آمد واهل عراق حضرتش را مدد نخواهند نمود.1 2. آمدن امان نامه برای فرزندان ام البنین علیها السلام در این روز شمر ملعون برای حضرت عباس علیه السلام و برادرانش امان نامه آورد . 2آن لعین خود را نزدیک خیام با جلالت حضرت اباعبدالله الحسین عل,امام حسین(ع) ",محرم","تاسوعا, ...ادامه مطلب

  • حادثه روز هشتم کربلا سال 61 هجری

  •   " گرو قرآني تذكرة المتقين"     حوادث روز هشتم ماه محرم بسم الله   1. "خوارزمی" در مقتل الحسین و "خیابانی" در وقایع الایام نوشته‏اند كه در روز هشتم محرم امام حسین علیه‏السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام علیه‏السلام كلنگی برداشت و در پشت خیمه‏ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را كَند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشكها را پر كردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. هنگامی كه خبر این ماجرا به عبیداللّه‏ بن زیاد رسید، پیكی نزد عمر بن سعد فرستاد كه: به من خبر رسیده است كه حسین چاه می‏كَند و آب بدست می‏آورد. به محض اینكه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین علیه‏السلام و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود.   2. در این روز "یزید بن حصین همدانی" از امام علیه‏السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند. حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می‏پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته‏ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن می‏نوشند از آنان مضایقه می‏كنی؟ عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می‏دانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته‏ام و نمی‏دانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش می‏سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی كه می‏دانم كیفر این كار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی‏بینم كه بتوانم از آن گذشت كنم. یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه‏السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند.   3. امام علیه‏السلام مردی از یاران خود بنام "عمرو بن قرظة" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب,امام حسین(ع) ",محرم",", ...ادامه مطلب

  • حادثه روز هفتم کربلا سال 61 هجری

  • کربلا....سه شنبه هفتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری * تعداد نظامیانی که لباس و سلاح جنگی و حقوق از حکومت غاصب بنی امیه گرفته و به جنگ امام حسین(ع) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند. * عمر بن سعد نامه ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد که: با سپاهیان خود بین امام حسین(ع) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز، به طوری که حتی قطره ای آب به امام(ع) نرسد، همان گونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد! عمر بن سعد 500 سوار را در کنار شریعه ی فرات مستقر کرد. یکی از آنها فریاد زد: ای حسین!... به خدا سوگند که قطره ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی! حضرت فرمود:« خدایا! او را از تشنگی هلاک کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده.» حمید بن مسلم می گوید به چشم خود دیدم که نفرین امام(ع) عملی گشت. * امام حسین(ع) سپاه دشمن را چنین نفرین کرد: بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ کن، و بر ایشان تنگی و قحطی( همچون سالهای قحطی یوسف در مصر) پدید آور و آن غلام ثقفی(حجاج بن یوسف) را بر ایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند. زیرا آنها به ما دروغ گفتند و ما را خوار ساختند و خداوند( به توسط آن غلام) انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد. منبع:http://www.erfan.ir/article/article.php?id=41226 ,امام حسین(ع) ",محرم",", ...ادامه مطلب

  • حادثه روز ششم کربلا سال 61 هجری

  • کربلا....دوشنبه ششم محرم الحرام سال 61 هجری قمری * عمر بن سعد نامه ای را از عبیدالله دریافت می دارد که مضمون آن چنین است: من از لشکر سواره و پیاده چیزی را از تو فروگذار نکردم، و توجه داشته باش که مأمورانی سپرده ام تا هر روز وضعیت را به من گزارش کنند. * حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه می گیرد تا نزد طایفه ای از بنی سعد که در آن نزدیکی ها زندگی می کردند رفته و آنان را به یاری فرا خواند، حضرت اجازه دادند. حبیب نزد آنها رفت و گفت:« امروز از من فرمان برید و به یاری حسین(ع) بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آن شما باشد». تعداد 90 نفر به پا خاستند و حرکت کردند، اما در میان راه با لشکر عمر بن سعد برخورد کردند و چون تاب مقاومت نداشتند، پراکنده شده و برگشتند. حبیب به نزد حضرت رسید و جریان را تعریف نمود. حسین گفت:« لا حول و لا قوه الا بالله» * نامه امام از کربلا به برادرش محمد بن حنفیه و بنی هاشم « مثل این که دنیا اصلاً وجود نداشته(اینگونه دنیا بی ارزش و نابود شدنی است) و آخرت همیشگی و دائم بوده و هست منبع:http://www.erfan.ir/article/article.php?id=41226 ,امام حسین(ع) ",محرم",", ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها